هاناهانا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

هانا کوچولوی ما - بهانه زندگی

به هانا افتخار می کنم

همونطور که توی پست قبل نوشتم از شنبه 17 فروردین تلاش من و هانا برای کنار گذاشتن پوشک آغاز شد   روز اول همش گریه بود. روز دوم تخلیه مثانه در شلوار و روز سوم شروع کرد به گفتن کلمه جیش. و الان که یه هفته می گذره هانا کاملا جیشش رو میگه و خودش و من رو راحت کرد. حالا جالب اینه که با اینکه شبا پوشک داره اما بیدار میشه و میخواد که بره روی لگن بشینه. منم اشکم در میاد هههه آخه نصفه شب خیلی سخته  حالا از کارای جدید و بامزه هانا بنویسم. وقتی ما نشستیم میاد میزنه به پامون میگه پاشو ههههه بعدش که ما بلند میشیم میگه یغل هههههههههههه هم خنده داره هم گریه دار... آخه دستمون افتاد از بس بغلت کردیم مادر.  یه کار بامزه دیگه اینه که میگ...
26 فروردين 1392

هانا و سال جدید

سال 1392 هم شروع شد و هانای قشنگ من پا به دومین بهار زندگیش گذاشت. هر روز قشنگ تر از روز قبل حرف می زنه و منظورش رو به ما می رسونه. شعرهاشو همچنان می خونه و زبان انگلیسیش هم پیشرفت کرده. اگه خدا بخواد از دو سالگی باهاش انگلیسی حرف می زنم. شیر من رو کمتر می خوره و بیشتر غذا می خوره. از روز شنبه 17 فروردین هم قراره پروسه از پوشک گیری رو شروع کنیم چون براساس کتاب مادر کافی جو فراست، الان برای هانا زمان مناسبیه. این چند روز اول سال نو درگیر عروسی دختر خاله ام بود که توی سمنان برگزار می شد. هشتم رفتیم سمنان نهم عروسی و دهم پاتختی بود. هانا هم ترکوند   خیلی به ما خوش گذشت و هانا اصلا اذیت نکرد. خدا رو شکر گذاشت کلی تو عروسی مامانش هم بتر...
13 فروردين 1392
1